از خیابان طالقانی تا خیابان آذربایجان
اگر متون تاریخی را مرور کنیم یا پای صحبت بسیاری از بازماندگان دوران رضاشاه بنشینیم، میبینیم که رضاشاه در نظر اکثر آنها شخصیت فوقالعاده منفوری است؛ تاجایی که مردم برای برافتادن سلطنتش نذر و نیاز میکردند و جلسات زیارت عاشورا برگزار میکردند. چنین مردمی هنگام خروج رضاشاه از کشور به شادی پرداختند و به مناسب خروج شاه از کشور طاق نصرت بستند. نفرت مردم از او به حدی بود که سقوط او توسط یک قدرت بیگانه هم مانع خوشحالی مردم نشد و مردم تقریبا هیچ مقاومتی در قبال سقوط شاه ایرانی توسط اجنبیها نداشتند. اگر امروز یک ناظر بیرونی تحولات ایران در دوران رضاشاه را بررسی کند؛ احتمالا با تناقض روبرو میشود! شاید بتوان گفت که بزرگترین تحولی که ایران در تاریخ به خود دیده، تحول ایران قبل از رضاشاه با ایران پس از رضاشاه است. گذار از حکومت شبهقبیلهای قاجار به دولت مدرن رضاشاه با تمام مواهبش از جمله نظم و امنیت. پایان یافتن دورهای که وجود راهزنان پدیدهای عادی بود و ولایات مختلف با مزایده به حاکمان واگذار میشد و تنها انتظار حکومت مرکزی از ولایات، دریافت مالیات بیشتر بود و حاکمان محلی نیز مسلط بر جان و مال و ناموس مردم بودند و با دریافت حداکثر مالیات ممکن، تقریبا هیچ خدمتی به مردم عرضه نمیکردند.در دورهی جدید، دولت مدرنی بر سر کار آمد که با بسیاری از ابعادش همچون اداره، وزارتخانه، دادگاه، ارتش، استانداری و... بیگانه بودیم. با این وجود نفرت عمومی از یک اصلاحگر همچون رضاشاه چگونه قابل توجیه است؟
هنوز هم در بسیاری از متون اقتصادی ایرانی و خارجی دهه 40 تا میانه دهه 50 شمسی را دوران طلایی اقتصاد ایران میدانند که هرگز تکرار نشد. دورانی که تورم کمتر از 2 درصد بود؛ بیکاری در کشور مفهومی نداشت و در برخی عرصهها نیازمند نیروی کار خارجی هم بودیم؛ بیش از یک دهه رشد اقتصادی 2 رقمی نیز باعث شده بود ارقام رشد 10 و 12 برای ما عادی شود (ارقامی که امروز در رویا نیز نمیبینیم). شاید بتوان گفت اقتصاد ایران تا سالها از ثروت ایجاد شده در آن دوران استفاده کرد و اگر آن دورهی طلایی نبود، گذر از سختیهای دهه 60 شمسی ناشدنی مینمود. در همین دوره امکانات و خدمات گسترش زیادی پیدا کرد؛ کشور صاحب شبکهی برق سراسری، آب آشامیدنی، سواد بالای حدود 50 درصد و... شد. با این حال محمدرضا که تمام این تحولات در دورهی سلطنت او رخ داد؛ با ذلت و حقارت مجبور به فرار از کشور شد و مردم فرار او را جشن گرفتند و از شدت نفرت از او سلطنت را به زبالهدان تاریخ حواله دادند. آیا سرنوشت رضاشاه و پسرش به معنای قدرنشناسی مردم ایران است؟
یکی دیگر از ویژگیهای دوران سلطنت پهلوی، دیکتاتوری بستهای بود که نقطهی اتکای خود را بر نهادهای سیاسی بهرهکش قرار داده بود(نهاد سیاسی بهرهکش تعبیری وام گرفته شده از کتاب "چرا کشورها شکست میخورند؟"؛ به معنای نهاد سیاسی فاقد تکثر سیاسی است که عموم مردم راهی برای تاثیرگذاری بر قدرت مطلقهی ناشی از آن ندارند). در این چارچوب خدمات دولت متعلق به همهی مردم نبود و عدهای نزد حکومت "برابرتر" بودند. ارتش ابزار سرکوب مخالفان حکومت بود، مدیریت سیاسی متعلق به گروه خاصی بود و فرصت مشارکت سیاسی به روی عموم مردم بسته بود و دستگاه دولت و حکومت هم بیش از اینکه منافع عمومی را مدنظر قرار دهند؛ منفعت دولت و سلطنت را دنبال میکردند. به دیگر بیان در حکومت رضاشاه و پسرش، مردم و ترجیحاتشان هیچگاه درجهای از اهمیت را دارا نبود. در این شرایط مردم حکومت را از خود نمیدانستند و حتی در برخی گروههای اجتماعی، مردم حکومت را "غیر" و دشمن خود قلمداد میکردند. جنگ حکومت با حقوق طبیعی مردم از جمله آزادی مذهبی، آزادی اجتماعی، آزادی اقتصادی و... باعث شد که مردم برای اولین بار در طول تاریخ واژهی طاغوت را برای حاکمیت سیاسی مستقر بکار ببرند. قطعا ریشهی این گسست آشکار بین دولت و ملت را باید در رفتارهای حکومت پهلوی جستوجو کرد. رفتارهایی که نتیجهی آنها در سرنوشت دو پادشاه پهلوی خودنمایی میکند.
تجربهی پادشاهی پدر و پسر، یک درس پرهزینه برای تاریخ ایران به جا گذاشت: بزرگترین خدمات و تحولات در صورتی که بدون توجه به مردم و خواستهی آنها پیش برود؛ محکوم به شکست است و حاکمیت را نابود میکند. هزینهای که ایران بابت این تجربهی گرانقدر داد چند نسل سوخته، دو نهضت ملی نسبتا ناکام و از دست دادن فرصت طلایی است که بسیاری از کشورها در آن دوره جهش کردند و حساب خود را از ما جدا نمودند. اگر مردم خود را از حاکمیت سیاسی بیگانه ببینند و گمان کنند طبقهی حاکم نه برخواسته از آنها؛ بلکه از گروهی خاص هستند که ترجیحات عموم مردم برای آنها اهمیتی ندارد؛ آنگاه باید منتظر عواقب ناگوار گسست دولت و ملت بود.
*بدیهی است که متن به فوق به معنای تایید سبک مدیریت شاهان پهلوی در کشور نیست. برخی ضربههایی که در آن دوران به کشور وارد شد (همچون تزلزل امنیت حقوق مالکیت با غصب زمینهای رضاشاه و اصلاحات ارضی پسرش) همچنان برای کشور ما هزینهزاست.
** وقتی مردم حکومت را از خود نمیبینند؛ بسیاری از خدمات و دستاوردهای حکومت نیز برای آنها غیرقابل مشاهده است. نقل است که برخی انقلابیون بعد از انقلاب بصورت جدی متوجه گسترش شبکهی سراسری برق در دهه 40 و 50 شده است! عملکرد رژیم پهلوی در آن دوران مانع دیدن تحولات کشور توسط مردم بود.
*** رهبری انقلاب چندی پیش در دیدار با اساتید دانشگاه گله کردند که دستاورد استقلال از چشم جوانان کشور به دور مانده و قدردان آن نیستند. شاید بتوان گفت جوانان امروز به همان دلیلی استقلال سیاسی کشور خود را نمیبینند که برخی انقلابیون شبکهی سراسری برق را ندیدند. اگر مردم حکومت را بیگانه از خود بدانند؛ برایشان تفاوت نمیکند که تصمیمهای کشور در خیابان آذربایجان گرفته میشود یا خیابان طالقانی.
****خیابان آذربایجان محل استقرار بیت رهبری و خیابان طالقانی محل استقرار سفارت سابق امریکا است.
***** بدیهی است که وظیفهی دانشجوی علوم انسانی تامل در مسیر پیموده شدهی کشور و آیندهی پیشروی آن است.
****** مطلب مرتبط: راز صندوق آبی و انتهای این مسیر ویرانی است.